تناسخ بلاهت شریعتی و حلول حماقت کیانوری در وجود خمینی پرست حاج دباغ سروش

باید چیدمان این نقشه و توطئه ی جاری را شناسایی کرد، توطئه ای از فعال شدن چپ های زیر خاکستر خوابیده و هم زمانی آن با رویکرد خمینی پرستانه ی فسیل های۵۷ی طیف اسلامی. آیا این یک منگنه است ؟

راست و چپ استعاره ای است از چنگ و دندان نشان دادن رژیم یعنی دست راست ها یا
اصولگرایان برای چپ های غیر توده ای، همانگونه که در آغاز سرکوبشان کردند، امروز
نیز سرکوب خواهند شد 
از یکسو کرم ها و زالوهای چپ همچون "اسماعیل بخشی" و "سپیده قلیان" سر بر می آورند و از سوی دیگر، یکی از پلید ترین دست اندر کاران تسویه حساب های پسا شورش ۵۷ی یعنی "حاج دباغ سروش"، با وقاحتی ویژه که تنها در آخوندها و تخمه ترکه های آخوند زاده می توان آن را شاهد بود، به پشتیبانی تمام قدی از "خمینی حرامزاده" دیکتاتور نخست و آدمخوار رژیم اسلامی پرداخت و در حالی همه ی ساده لوحان و خوش خیالان را شوکه می کرد، که تنها آنچه که کرده بود و می اندیشید را برای باری دیگر به زبان آورده بود؛ نه کم و نه بیش !!

تناسخ بلاهت "شریعتی مزینانی" و حلول حماقت "سید علیرضا کیانوری" سرکرده ی گروهک تروریستی و خائن کمونیست ایران (حزب خائن توده) را در وجود خمینی پرست حاج دباغ سروش می توان سراغ گرفت. 

البته این بدان معنی نیست که شریعتی و کیانوری دو فریب خورده بودند، نه؛ بلکه با دانش به اینکه هر دوی این موجودات، مزدور و جاسوس و خائن بوده اند و هم زمان از سوی نهادهای "اخوان المسلمین" ساخته ی لندن و "سازمان جهانی سوسیالیست ها"ی باز هم ساخته ی لندن، ساخته و پرداخته شده بودند، اما همان روح پلید و ایران ستیز را می توان همچون عصاره ای یکی شده از گنداب ۵۷، در وجود سروش ملعون نیز یافت.

حزب خائن توده نه تنها از میان نرفت، که تا به امروز در جمهوری اسلامی هم لانه کرده است.
حزب خائن توده از اعدام های ده ها هزار نفری در ایران، با نهایت دلگرمی پشتیبانی کرد و
هتا نامزد مورد علاقه ی آنها کسی نبود جز آیت الله آخوند "سید صادق خلخالی" خون آشام 
در حالی که خمینی حرامزاده دانشگاه را خطرناک تر از بمب خوشه ای و حوزه ی علمیه ای که تخم خری همچون خودش را تربیت کرده است را خطرناک تر از دانشگاه می داند، از سرکردگان تسویه ی فرهنگی زیر نام "انقلاب فرهنگی" رژیم به سرکردگی همین حاج دباغ سروش می خواهد تا به قلع و قمع دانشجویان و استادان بپردازد. 

نکته ی جالب توجه آنجاست که فعال شدن هر دوی این جریانات در ۴۰ سالگی عمر رژیم اهریمن اسلامی، یعنی جریان کمونیست و چپ بازی و جریان خمینی پرستی سنتی، به ریشه ای در گزشته و در آغاز شورش ۵۷ بازمی گردد که هدف از تسویه ی فرهنگی دانشگاه ها، قلع و قمع مجاهدین و فداییان خائن خلق بود که از قضا هر دو هم دشمن یکدیگر بودند !! در این میان، حزب خائن توده که دشمن هر دو تشکیلات چپ نام برده شده بود، در پوست اندازی مخملی و ویژه ای، تنها خمینی زادگی را پیشه کرد و تا بدانجا پیش رفت که پس از نفوذ کردن افرادش در جایگاه های کلیدی و امنیتی و مهم رژیم جمهوری اسلامی و بنیانگزاری ساواما به دست ارتشبد خائن "حسین فردوست" توده ای، انحلال حزب کزایی توده را نیز اعلام کردند تا فریبی باشد برای ساده لوحان که خیالشان آسوده باشد که یعنی حزب کمونیست نابود شده است !!

و در حالی که دستگاه های اطلاعاتی و امنیتی و سرکوبگر انتظامی رژیم در دست کمونیست ها و شورشی های انقلابی کمیته ی پاسداران خمینی حرامزاده بود، موج تسویه حساب آنان با مجاهدین و فداییان خائن خلق و دیگر ریزه دله موش های چپ همچون رنجبران و ... نیز در دانشگاه ها آغاز می شود و کسانی همچون حاج دباغ سروش را به جان این دسته از چپ کرده ها می اندازند و این ریشه ی تظاهر دوباره ی این دو جریان بود.


در واقع، چپ دیروز نه تنها یکپارچه نبود، که یکی از عوامل سوار شدن خمینی بر خر مراد هم همین تکه پاره بودن و دشمنی های شدید طیف های گوناگون چپ با یکدیگر بود.

برنده ی دعواهای درونی جمهوری اسلامی، همانا خمینی و خمینی زادگان و پاسداران و توده ای ها بودند و بس !!

امروز اگر شاهد برآمدن چپ های کمونیست کارگری در ایران هستید و از هفت تپه و قلیون و سیگار و بخشی و عسل برایتان قصه می بافند، تنها بدین معنیست که رژیم توده ای اسلامی مشغول داغ کردن خر است و چوبش را در آمریکا و لندن هم با دباغ سروش بالا برده تا به هنگامی که دستور از تهران می رسد، به پایین آورد و این بدان معنی است که همه ی صادراتی های رژیم که دم از براندازی یا اصلاحات یا ... می زنند، همگی مزدوران رژیم هستند که برای اهداف دراز مدت و کوتاه مدت، در آب نمک خوابانده شده اند.

نکته آنجاست که جمهوری اسلامی با بلند کردن چماق خمینی پرستان سنتی خود، در حال نشان دادن چنگ و دندان هم زمان به چپ های خائن و پست فطرت و هم زمان، نیروهای میهن پرست شاهدوست می باشد.

افشاگری شاهنشاه آریامهر "محمد رضا پهلوی" از فعالیت های ویرانگرانه ی جبهه ی
خائن ملی، حزب خائن توده و مارکسیست های اسلامی (مجاهدین خائن خلق)، در کتاب
ارزنده ی ایشان با عنوان "به سوی تمدن بزرگ"
بدین قرار که سنجشی عامدانه احمقانه نما و پر غرض را از سوی حاج دباغ سروش شاهد بودیم که خمینی حرامزاده را نه تنها متفکر ترین و با سواد ترین انسانی دانست که از روزگار هخامنشیان تاکنون، از بیضه ی مقدسه ی سیدی هر جایی از لندن، در ایران تولید شده است، بلکه میان گزینش او و شاهنشاه میهن پرست ایران، البته که جمهوری اسلامی سر خر غلاده به دست خود یعنی خمینی حرامزاده را برخواهد گزید.

این خط و نشان ها از آنجا ناشی می شود که شعارهای کارگری نیز بر شعارهای میهن پرستانه و ملی در هواداری از خاندان پادشاهی ایران، گفته شده است و این از اقبال بد میهن پرستان است که گله های چپ به این مورد خود را داخل کرده و عرض اندام می کنند؛ با توجه به اینکه این جماعت خود از حمله خائنان به شاهنشاهی مشروطه ی ایران و دولت قانونی زنده یاد "شاهپور بختیار" بودند، از اینرو آب پادشاهی خواهان و گله های کمونیستی و چپ و مصدق الهی، "هرگز" در یک جوی نخواهد رفت.

عبد الکریم سروش درمیان جمعی از نخستین تروریست های سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
عبد الکریم سروش برنامه ریز انقلاب فرهنگی
انقلاب فرهنگی رویدادی مهم و در عین حال از ویرانگر ترین پدیده های ضد فرهنگی و آزادی ستیز در تاریخ ایران پس از شورش ۵۷ است. نتایج این اقدام، تاثیرات گسترده ای در عرصه های سیاسی، فرهنگی و دانشگاهی در ایران بر جای گزارده است. در فاصله ی میان تعطیلی دانشگاه در ۱۴ اُم خرداد ماه ۱۳۵۹ ف. خ. تا بازگشایی آن در مهر ماه ۱۳۶۲ ف. خ.، ۵۷ هزار دانشجو یعنی ۳۰ درصد جمعیت دانشجویی کشور و نزدیک به ۸.۶۰۰ استاد دانشگاه یعنی نیمی از کل هیئت های علمی، از دانشگاه ها به دلیل گزینش عقیدتی و سیاسی پاک سازی شدند.

در این میان، تسویه ی فرهنگی یا انقلاب فرهنگی و دستاورد شوم آن یعنی "شورای انقلاب فرهنگی"، زیان بار ترین رویداد در درازنای تاریخ دانشگاه در ایران است. اکنون بزرگ ترین مانع ساختاری استقلال دانشگاه ها و رعایت آزادی های دانشگاهی، وجود نهاد شورای عالی انقلاب فرهنگی است. عبد الکریم سروش با اجرای پیشنهاد طرح انقلاب فرهنگی، ریشه ی دانش و فرهنگ را از ریشه خشکاند.

عبد الکریم سروش حرامزاده:
آیت الله خمینی با سواد ترین رهبر ایران از زمان هخامنشیان تا امروز است
سروش در گفتگوی تلوزیونی در سال ۱۳۵۹ ف. خ.، پس از تعطیلی دانشگاه ها گفت که به همراه "حبیبی" و "شریعت مداری"، در تقسیم کار انجام شده، مسئولیت امور مربوط به دانشگاه، برنامه ریزی، ادغام، انحلال و ایجاد یگان تازه ای را در صورت لزوم و در کل انقلاب آموزشی، بر عهده داشتند.

او در گفتگوی تلوزیونی دیگری می گوید:

"از ابتدا که فریاد انقلاب فرهنگی در این مرز و بوم برخاست و دانشجویان متعهد و دور اندیش ما خواستار آن شدند که دانشگاه ما همگام با انقلاب اسلامی ایران حرکت کند، از ابتدا آنچه که در ذهن زبان و ضمیر دانشجویان بود و خواست همه ی ملت انقلابی ما بود، این بود که دانشگاه ها سر تا پا عطر و بوی اندیشه ی اسلامی را به خودشان بگیرند و این گلستان، گلستان معطری باشد تا هر گاه که جوینده ای وارد آن بشود، از همان ابتدا مشامش به بوی این عطر دلنواز عطر آگین شود" !!

نظرات

پست‌های پرطرفدار