غرب مسئول خون های ریخته شده در چهل سال گزشته در ایران است
مجله ی آمریکایی فرانت پیج در شماره ی سه شنبه ۱۹ اُم دی ماه، ضمن انتقاد از "چهل سال سیاست های احمقانه، بی تفاوتی، طمع ورزی، سازشکاری و مماشات کشورهای غربی در برابر رژیم جمهوری اسلامی"، می گوید:
"انقلاب اسلامی یک حرکت جهادگرایانه بود که به اشتباه پیام آور آزادی و دمکراسی خوانده شده بود".
در این مقاله آمده است:
در این مقاله آمده است:
"آخوندهای رژیم بار دیگر در مورد سرکوب تظاهرات مردم کشور علیه حکومت مذهبی که هفته ی پیش آغاز شده بود، به لاف زنی پرداخته اند. دگرش رژیم از درون، هنوز یک امید واهی به نظر می رسد، زیرا پلیس و نیروهای امنیتی رژیم مانند گزشته همه ی توان نظامی و سرکوبگر خود را علیه اوج گیری اعتراضات به کار گرفته اند. به نظر می رسد سوزاندن کارت های بسیج و قبض های آب و برق برای ایرانیانی که "جامعه جهانی" ناظر پایمال شدن حقوق بشر آنهاست، تنها راه باقی مانده باشد".
سیاست های کاملن نابخردانه، بی تفاوتی، مماشات و طمع ورزی غرب در برابر بزرگ ترین جریان جهادگرایانه ی روزگار نوین، دست های افراد گناهکار بسیاری را به خون بی گناهان آغشته کرده است که امروز باید پاسخگوی آن باشند.
برای آغاز، از جیمی کارتر و وزارت خارجه ی کوته فکر ما می توان نام برد. گروه مشاوران وزارت خارجه ی کارتر، به طور کامل تعبیری اشتباه از انقلاب سال ۱۹۷۹ در ایران داشتند. مسئولان وزارت خارجه ی ما که در افکار فسیل زده ی مقاومت های ضد استعماری و استقلال خواهی ناسیونالیست ها و دفاع از حقوق بشر غرق بودند، از ماهیت شدیدن مذهبی و ارتجاعی مقاومت در برابر شاه غافل ماندند. طبقه ی روحانیون و پدر خوانده ی سیاسی آنها آیت الله خمینی (حرامزاده)، تنها بر مبنای نفرت آنها از مدرنیته و اصلاحات اجتماعی دوران شاه و پدرش در مورد امور مذهبی، آزادی زنان، توسعه ی فرهنگی و آموزشی، حقوق ادیان و کمینه های گوناگون و همه ی آن قوانین مربوط به توسعه ی اقتصادی و اجتماعی که خمینی (حرامزاده) آنها را "لغو قوانین شریعت اسلامی" می خواند، سرچشمه می گرفتند. آنها نسبت به از دست دادن قدرت روحانیون در امور اجتماعی، خصوصی و سیاسی ملت ایران نگران بودند.
انقلاب اسلامی در حقیقت، جهادی مذهبی علیه همه ی آن سیاست های امروزی کردن هازمان ایرانی بود که از دید آخوندها به "آلوده کردن دستورات مذهبی" می انجامید که از سوی کافران غربی برای کشور نسخه پیچی شده بود. اندکی آگاهی نسبت به تاریخ اسلام نیز، می توانست برای کارشناسان سیاسی ما آشکار کند که این تضادهای خشن در سراسر تاریخ اسلام، علیه هر گونه نفوذ فرهنگی غرب مسیحی به تولید افراطیونی از خوارج سده ی هفتم گرفته تا وهابی های سده ی ۱۸ و اخوان المسلمین و القاعده و داعش امروزی خواهد انجامید.
ما تصور می کردیم که پس از انقلاب علیه شاه، لیبرال ها و چپ گرایان و تکنوکرات ها بر مصدر امور می نشینند و در ساختاری دمکراتیک، همانند غرب با جامعه ی جهانی بر مبنای منافع مشترک و احترام متقابل همسو خواهند شد؛ اما همانگونه که خمینی (حرامزاده) گفته بود، "اسلام دین ریختن خون کافران است و شمشیر آن علیه فتنه گران به کار گرفته می شود". او آغاز این رسالت برای خود را با گروگانگیری در رایزنی آمریکا آغاز کرد و به صدور انقلاب خود همت گماشت.
به دنبال آن، در حمله به مقر سربازان آمریکایی در بیروت، ۲۴۱ تفنگدار آمریکایی را به قتل رساندند. در دوران ریگان هم مسئولان ما با کیک و انجیل به دیدار رهبران ایران رفتند !!
توافق هسته ای فاجعه آمیز دوران حسین اوباما هم برای باز کردن دست سرمایه گزاران پول پرست آمریکا و اروپا، برای ورود به بازارهای پرسود ایران، هر گونه ساز و کار آوردن فشار بر آخوندهای حاکم را پایان داد.
اکنون ما با یک سیاست خارجی تازه در برابر جمهوری اسلامی روبرو هستیم که در انتظار نشسته است. سخنان بسیاری در پشتیبانی از اعتراضات دی ماه مردم ایران زده می شود، اما کمتر محتوای عملی و کمک به مخالفان این رژیم در آنها دیده می شود. بدون رساندن این کمک و فشار بر دین فروشان حاکم بر ایران، استبداد و فساد آنها و بحران اقتصادی و بی ثباتی منطقه به پیش خواهد رفت و بدتر هم خواهد شد.
آنگونه که آدام اسمیت گفته است:
سیاست های کاملن نابخردانه، بی تفاوتی، مماشات و طمع ورزی غرب در برابر بزرگ ترین جریان جهادگرایانه ی روزگار نوین، دست های افراد گناهکار بسیاری را به خون بی گناهان آغشته کرده است که امروز باید پاسخگوی آن باشند.
برای آغاز، از جیمی کارتر و وزارت خارجه ی کوته فکر ما می توان نام برد. گروه مشاوران وزارت خارجه ی کارتر، به طور کامل تعبیری اشتباه از انقلاب سال ۱۹۷۹ در ایران داشتند. مسئولان وزارت خارجه ی ما که در افکار فسیل زده ی مقاومت های ضد استعماری و استقلال خواهی ناسیونالیست ها و دفاع از حقوق بشر غرق بودند، از ماهیت شدیدن مذهبی و ارتجاعی مقاومت در برابر شاه غافل ماندند. طبقه ی روحانیون و پدر خوانده ی سیاسی آنها آیت الله خمینی (حرامزاده)، تنها بر مبنای نفرت آنها از مدرنیته و اصلاحات اجتماعی دوران شاه و پدرش در مورد امور مذهبی، آزادی زنان، توسعه ی فرهنگی و آموزشی، حقوق ادیان و کمینه های گوناگون و همه ی آن قوانین مربوط به توسعه ی اقتصادی و اجتماعی که خمینی (حرامزاده) آنها را "لغو قوانین شریعت اسلامی" می خواند، سرچشمه می گرفتند. آنها نسبت به از دست دادن قدرت روحانیون در امور اجتماعی، خصوصی و سیاسی ملت ایران نگران بودند.
انقلاب اسلامی در حقیقت، جهادی مذهبی علیه همه ی آن سیاست های امروزی کردن هازمان ایرانی بود که از دید آخوندها به "آلوده کردن دستورات مذهبی" می انجامید که از سوی کافران غربی برای کشور نسخه پیچی شده بود. اندکی آگاهی نسبت به تاریخ اسلام نیز، می توانست برای کارشناسان سیاسی ما آشکار کند که این تضادهای خشن در سراسر تاریخ اسلام، علیه هر گونه نفوذ فرهنگی غرب مسیحی به تولید افراطیونی از خوارج سده ی هفتم گرفته تا وهابی های سده ی ۱۸ و اخوان المسلمین و القاعده و داعش امروزی خواهد انجامید.
ما تصور می کردیم که پس از انقلاب علیه شاه، لیبرال ها و چپ گرایان و تکنوکرات ها بر مصدر امور می نشینند و در ساختاری دمکراتیک، همانند غرب با جامعه ی جهانی بر مبنای منافع مشترک و احترام متقابل همسو خواهند شد؛ اما همانگونه که خمینی (حرامزاده) گفته بود، "اسلام دین ریختن خون کافران است و شمشیر آن علیه فتنه گران به کار گرفته می شود". او آغاز این رسالت برای خود را با گروگانگیری در رایزنی آمریکا آغاز کرد و به صدور انقلاب خود همت گماشت.
به دنبال آن، در حمله به مقر سربازان آمریکایی در بیروت، ۲۴۱ تفنگدار آمریکایی را به قتل رساندند. در دوران ریگان هم مسئولان ما با کیک و انجیل به دیدار رهبران ایران رفتند !!
توافق هسته ای فاجعه آمیز دوران حسین اوباما هم برای باز کردن دست سرمایه گزاران پول پرست آمریکا و اروپا، برای ورود به بازارهای پرسود ایران، هر گونه ساز و کار آوردن فشار بر آخوندهای حاکم را پایان داد.
اکنون ما با یک سیاست خارجی تازه در برابر جمهوری اسلامی روبرو هستیم که در انتظار نشسته است. سخنان بسیاری در پشتیبانی از اعتراضات دی ماه مردم ایران زده می شود، اما کمتر محتوای عملی و کمک به مخالفان این رژیم در آنها دیده می شود. بدون رساندن این کمک و فشار بر دین فروشان حاکم بر ایران، استبداد و فساد آنها و بحران اقتصادی و بی ثباتی منطقه به پیش خواهد رفت و بدتر هم خواهد شد.
آنگونه که آدام اسمیت گفته است:
"هتا رژیمی به هم ریخته نیز، قدرت نابودگری بیش از خود را دارد. حکومت رایش سوم در آلمان نازی تنها ۱۲ سال بر سر قدرت بود، اما جان ۵۰ ملیون انسان را گرفت".
نظرات
ارسال یک نظر