آنجا که سعدی شیرازی، امر به معروف و نهی از منکر را "عین فضولی" می داند

آنجا که سعدی شیرازی با خردورزی ویژه ی حق بین خویش، آیین و مرام الله پرستان مبنی بر امری رکیک همچون "امر به معروف و نهی از منکر" را، امری زشت دانسته، آن را نکوهیده و "عین فضولی" می داند. گنجایش فرهنگ ایرانی برای توحش بربریت عربی اسلامی، گنجایشی گوارشگرانه بوده است، بدین معنی که آنچه که از اسلام وارد فرهنگ پارسی و ایرانی ما شده است، دچار دگرش های بنیان برافکن شده و در پایان آنچه که از اسلام به ایرانیان عرضه شده است، چیزی دیگر به جز اسلام اصیل ناب محمدی است. تنها راه اجرا کردن احکام ناب محمدی، زور و ستمکاری از راه حکومت اسلام و برقراری فقه این دین بهیمی از راه زور و فشار و خفقان است.

اسلام به ذات خود دارد عیب، هر عیب که نیست از انسانیت ماست.


چنین گفت پیری پسندیده دوش
خوش آید سخنهای پیران به گوش

که در هند رفتم به کنجی فراز
چه دیدم؟ پلیدی سیاهی دراز

تو گفتی که عفریت بلقیس بود
به زشتی نمودار ابلیس بود

در آغوش وی دختری چون قمر
فرو برده دندان به لبهاش در

چنان تنگش آورده اندر کنار
که پنداری اللیل یغشی النهار

مرا امر معروف دامن گرفت
فضول آتشی گشت و در من گرفت

طلب کردم از پیش و پس چوب و سنگ
که ای ناخدا ترس بی نام و ننگ

به تشنیع و دشمنام و آشوب و زجر
سپید از سیه فرق کردم چوفجر

شد آن ابر ناخوش ز بالای باغ
پدید آمد آن بیضه از زیر زاغ

ز لا حولم آن دیو هیکل بجست
پری پیکر اندر من آویخت دست

که ای زرق سجادهٔ زرق پوش
سیه‌کار دنیاخر دین‌فروش

مرا عمرها دل ز کف رفته بود
بر این شخص و جان بر وی آشفته بود

کنون پخته شد لقمه خام من
که گرمش بدر کردی از کام من

تظلم برآورد و فریاد خواند
که شفقت برافتاد و رحمت نماند

نماند از جوانان کسی دستگیر
که بستاندم داد از این مرد پیر؟

که شرمش نیاید ز پیری همی
زدن دست در ستر نامحرمی

همی کرد فریاد و دامن به چنگ
مرا مانده سر در گریبان ز ننگ

فرو گفت عقلم به گوش ضمیر
که از جامه بیرون روم همچو سیر

نه خصمی که با او برآیی به داو
بگرداندت گرد گیتی به گاو

برهنه دوان رفتم از پیش زن
که در دست او جامه بهتر که من

پس از مدتی کرد بر من گذار
که می‌دانیم؟ گفتمش زینهار!

که من توبه کردم به دست تو بر
که گرد فضولی نگردم دگر

کسی را نیاید چنین کار پیش
که عاقل نشیند پس کار خویش

از آن شنعت این پند برداشتم
دگر دیده نادیده انگاشتم

زبان در کش ار عقل داری و هوش
چو سعدی سخن گوی ورنه خموش


خوانش همین چکامه را از زبان جناب بهرام مشیری، در اینجا گوش کنید:

نظرات

پست‌های پرطرفدار