بدبینی شناخت مانع خوش بینی اراده نمی شود
پایکاه اجتماعی، حربه ای است که به واسطه ی ان، هر جور سخن نادرست و بی سند و بی اعتباری را می توان به کرسی نشاند؛ در واقع، منطق سخن نقش خود را به سفسته بازی سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و ملی می بازد، چرا که هر سخنی و هر بنیه ای را می توان در توجیه ساختاری یک "پایگاه اجتماعی" بر زبان آورد، تبلیغ کرد و جا انداخت.
به نمونه ی آشکار آن "سید محمد خاتمی" یا "روباه سبز" رژیم اشاره می کنم. وی که تا پیش از آنکه رییس جمهور چپانده شده به ملت از سوی رژیم باشد و پیش از آنکه رژیم بتواند با دسیسه ی "اصلاحات حکومتی"، بقای خود را تا به امروز و برای بیش از ۲۰ سال تضمین نماید، نه عنصری شناخته شده بود و نه مردم با آخوندی خندان و پاکیزه پوش روبرو شده بودند، چرا که هر چه بود چرک یقه و گند آستین آخوند و پاسدار و ریش های نابهنجار و زشت بود که به عنوان اوج ایمان و انقلابی بودن، خودنمایی می کرد و عرصه را بر هر پوشش پاکیزه و آراسته ای، سخت تنگ کرده بود.
اما ما بازی خوردیم و رژیم پوست نخست خود را پس از آن همه جنایات در حق هم میهنانمان در دوران خونین خمینی زادگان طراز نخستی چون "میر حسین موسوی" و "آیت الله مردار رفسنجانی"، انداخت.
یادمان باشد که خاتمی دارای پایگاه اجتماعی نبود، بلکه این طرحی اطلاعاتی و کلان و دراز مدت بود که از او چهره ای دیگرگون ساخت و در جایگاهی نشاند که بتواند دارای پایگاه اجتماعی شود. همان حربه ای که برای بر سر کار آوردن روباه سبز به کار بردند، برای دیگر عروسک های خیمه شب بازی رژیم در قاموس نمایندگان مزدور تویله ی وحوش شورای اسلامی و ریاست جمهوری رژیم در آینده هم به کار بردند و باز هم به کار خواهند برد.
این سیاست بازی تنها هنگامی می تواند پایان پذیرد که ادبیان و گفتان چیره ی سیاسی بر کشور، گفتمانی ملی و میهن پرستانه باشد که از خواسته ی بیشتر مردم بیرون بیاید. جلوگیری از سانسور و شکوفایی هر چه بیشتر "اپوزوسیون مردمی"، می تواند در این رویکرد بسیار مهم و تعیین کننده باشد.
اینکه شناخت ما از جریان های ضد ملی و واپسگرایانه ی چپ و مصدقی و اسلامی، شناختی به غایت و به درستی، بدبینانه است، اما این بدبینی منطقی نسبت به تجربه های تلخی که اندوخته ایم، نمی تواند و نباید در تضاد و نفی کننده ی خوش بینی ما نسبت به اراده ی ما برای ایران آزاد، آباد و یکپارچه ی فردا باشد. رژیم دارای هر ارکانی که باشد، از برخی رویکردها روی گردان و به برخی دیگر تمایل دارد و بدین جهت سیاست ما مردم در جایگاه اپوزوسیون ملی و برانداز، باید این باشد که راه های قدرت بخشیدن و مشروعیت و تقویت این رژیم را مسدود کرده و در برابر، راه هایی که به زیان حق حاکمیت و چیرگی و قدرت آنست را در چارچوبی میهن پرستانه و با نگاهی به مهوریت ایران آزاد، آباد، مستقل و یکپارچه، بگشاییم.
این رویکرد کلانی است و در کلیت خود تعریف شده است. آگاه کردن مردم و افشاگری ها دیگر خیلی وقت است که ناکافی است و ما ضمن اینکه بدین مهم می پردازیم، اما نباید بدان بسنده کنیم، بلکه باید در سطحی قرار گیریم که بتوانیم سخن خود را به بطن هازمان آورده و اراده ی خود را به حاکمیت تحمیل نماییم. در این اقدام، نقش مردم از نقش نخبگان و روشنفکران بیشتر خواهد بود، زیرا این مردم هستند که با توجه به موضوع یا رویکردی، می توانند آن را تبدیل به اصل کنند و از فرعی بودن آن خودداری ورزند.
ادبیات سیاسی گروهک هایی همچون چپ های خائن و مجاهدین خلق خائن، نه تنها همیشه بر خلاف خواست اراده ی کلان ملی بوده است، بلکه با فریب توده ها، نقش آنان را در قاموس "سیاهی لشگر" و "عوام کالانعام" به بازی گرفته اند و از آنها پل ساخته و خود به مرتبه ی قدرت و چیرگی رسیده اند؛ و اگر مردم می خواهند دیگر بازی نخورند و به این حزب و آن سازمان سواری ندهند، لازمه اش ایجاد طیف بزرگ و گسترده ای از ایرانیان میهن پرستی است که جهانی بیندیشند و ملی اقدام کنند و آنچه که لازم است را از ملت های پیشرفته بگیرند، آن هم به گونه ای دست اول و نه تحریف شده و بازتعریف شده، بدان معنی که برای خود نسخه ی ترکیه یا مسر یا فلان جا را بپیچیم، بلکه مستقیمن به اصولی که در اروپا اجرا شده است، بازبرد کنیم.
جان کلام این جستار هیچ نیست جز اینکه، اراده و کوشش خود را سازمان دهیم و در یک راستا، هم پیمانی باورمندانه ای نسبت به موضوعات مشترک پیدا کنیم که به عنوان ادبیان و خواسته ی چیره ی ما مطرح گردند و سپس رژیم را با همکاری و هماهنگی مردمی، مجبور به پذیرش بی قید و شرط خواسته هایمان کنیم. نباید در بازی ها و نمایش های سیاسی و دلقک بازی های انتخاباتی رژیم سهم بگیریم، بلکه باید از اصل نافرمانی مدنی به عنوان ابزاری برای فشار تا رسیدن به خواسته هایمان، نهایت بهره وری را بکنیم.
به نمونه ی آشکار آن "سید محمد خاتمی" یا "روباه سبز" رژیم اشاره می کنم. وی که تا پیش از آنکه رییس جمهور چپانده شده به ملت از سوی رژیم باشد و پیش از آنکه رژیم بتواند با دسیسه ی "اصلاحات حکومتی"، بقای خود را تا به امروز و برای بیش از ۲۰ سال تضمین نماید، نه عنصری شناخته شده بود و نه مردم با آخوندی خندان و پاکیزه پوش روبرو شده بودند، چرا که هر چه بود چرک یقه و گند آستین آخوند و پاسدار و ریش های نابهنجار و زشت بود که به عنوان اوج ایمان و انقلابی بودن، خودنمایی می کرد و عرصه را بر هر پوشش پاکیزه و آراسته ای، سخت تنگ کرده بود.
اما ما بازی خوردیم و رژیم پوست نخست خود را پس از آن همه جنایات در حق هم میهنانمان در دوران خونین خمینی زادگان طراز نخستی چون "میر حسین موسوی" و "آیت الله مردار رفسنجانی"، انداخت.
یادمان باشد که خاتمی دارای پایگاه اجتماعی نبود، بلکه این طرحی اطلاعاتی و کلان و دراز مدت بود که از او چهره ای دیگرگون ساخت و در جایگاهی نشاند که بتواند دارای پایگاه اجتماعی شود. همان حربه ای که برای بر سر کار آوردن روباه سبز به کار بردند، برای دیگر عروسک های خیمه شب بازی رژیم در قاموس نمایندگان مزدور تویله ی وحوش شورای اسلامی و ریاست جمهوری رژیم در آینده هم به کار بردند و باز هم به کار خواهند برد.
این سیاست بازی تنها هنگامی می تواند پایان پذیرد که ادبیان و گفتان چیره ی سیاسی بر کشور، گفتمانی ملی و میهن پرستانه باشد که از خواسته ی بیشتر مردم بیرون بیاید. جلوگیری از سانسور و شکوفایی هر چه بیشتر "اپوزوسیون مردمی"، می تواند در این رویکرد بسیار مهم و تعیین کننده باشد.
اینکه شناخت ما از جریان های ضد ملی و واپسگرایانه ی چپ و مصدقی و اسلامی، شناختی به غایت و به درستی، بدبینانه است، اما این بدبینی منطقی نسبت به تجربه های تلخی که اندوخته ایم، نمی تواند و نباید در تضاد و نفی کننده ی خوش بینی ما نسبت به اراده ی ما برای ایران آزاد، آباد و یکپارچه ی فردا باشد. رژیم دارای هر ارکانی که باشد، از برخی رویکردها روی گردان و به برخی دیگر تمایل دارد و بدین جهت سیاست ما مردم در جایگاه اپوزوسیون ملی و برانداز، باید این باشد که راه های قدرت بخشیدن و مشروعیت و تقویت این رژیم را مسدود کرده و در برابر، راه هایی که به زیان حق حاکمیت و چیرگی و قدرت آنست را در چارچوبی میهن پرستانه و با نگاهی به مهوریت ایران آزاد، آباد، مستقل و یکپارچه، بگشاییم.
این رویکرد کلانی است و در کلیت خود تعریف شده است. آگاه کردن مردم و افشاگری ها دیگر خیلی وقت است که ناکافی است و ما ضمن اینکه بدین مهم می پردازیم، اما نباید بدان بسنده کنیم، بلکه باید در سطحی قرار گیریم که بتوانیم سخن خود را به بطن هازمان آورده و اراده ی خود را به حاکمیت تحمیل نماییم. در این اقدام، نقش مردم از نقش نخبگان و روشنفکران بیشتر خواهد بود، زیرا این مردم هستند که با توجه به موضوع یا رویکردی، می توانند آن را تبدیل به اصل کنند و از فرعی بودن آن خودداری ورزند.
ادبیات سیاسی گروهک هایی همچون چپ های خائن و مجاهدین خلق خائن، نه تنها همیشه بر خلاف خواست اراده ی کلان ملی بوده است، بلکه با فریب توده ها، نقش آنان را در قاموس "سیاهی لشگر" و "عوام کالانعام" به بازی گرفته اند و از آنها پل ساخته و خود به مرتبه ی قدرت و چیرگی رسیده اند؛ و اگر مردم می خواهند دیگر بازی نخورند و به این حزب و آن سازمان سواری ندهند، لازمه اش ایجاد طیف بزرگ و گسترده ای از ایرانیان میهن پرستی است که جهانی بیندیشند و ملی اقدام کنند و آنچه که لازم است را از ملت های پیشرفته بگیرند، آن هم به گونه ای دست اول و نه تحریف شده و بازتعریف شده، بدان معنی که برای خود نسخه ی ترکیه یا مسر یا فلان جا را بپیچیم، بلکه مستقیمن به اصولی که در اروپا اجرا شده است، بازبرد کنیم.
جان کلام این جستار هیچ نیست جز اینکه، اراده و کوشش خود را سازمان دهیم و در یک راستا، هم پیمانی باورمندانه ای نسبت به موضوعات مشترک پیدا کنیم که به عنوان ادبیان و خواسته ی چیره ی ما مطرح گردند و سپس رژیم را با همکاری و هماهنگی مردمی، مجبور به پذیرش بی قید و شرط خواسته هایمان کنیم. نباید در بازی ها و نمایش های سیاسی و دلقک بازی های انتخاباتی رژیم سهم بگیریم، بلکه باید از اصل نافرمانی مدنی به عنوان ابزاری برای فشار تا رسیدن به خواسته هایمان، نهایت بهره وری را بکنیم.
نظرات
ارسال یک نظر