با جوک های قومیتی، تیشه بر ریشه ی خود می زنیم برای ثانیه ای خنده و لودگی
جوک ها در یک فرایند سیاسی اجتماعی بروز می کنند. جوامع بسته ی سیاسی که انتقاد به دولت و حکومت را بر نمی تابند، گنجایشی مناسب برای ظهور جوک های اجتماعیند و در این میان، قومیت های گوناگون برای هم جوک درست می کنند تا فشارهای سیاسی حکومت را به نوعی تعدیل کنند. اما چه کسانی این جوک ها را برای نخستین بار ساختند ؟
جوک ها نیز مانند کتاب ها، دست به دست می گردند و با اندکی دگرش، از قومی به قوم دیگر نسبت داده می شوند. این هم روندی دارد. قدیم ترها، نوارهایی بود از "کریمی مراغه ای" که جوک های "یه ترکه" را می ساخت. او خود اهل مراغه و شاعر بود و هر شعری که می ساخت بی درنگ اقوام دیگر نیز آن را دست آویز قرار می دادند و هر کسی که می خواست جوک تعریف کند، جمله اش را با "یه ترکه" یا "یه رشتیه" آغاز می کرد. این موضوع نشان می دهد که جوک سازان، ویژگی های قومی خود را به دقت می دانند و به نکات حساس آنها کاملن واقفند. بنا بر این، با کمی ذوق نویسندگی می توانند جوک ها را به گونه ای طراحی کنند که نخست از سوی "قوم" خودشان پذیرش همگانی داشته باشد و سپس دیگر اقوام نیز آن را نقل محافل خود کنند. اما ریشه ی این نوع جوک ها در دوره ی پس از انقلاب مشروطه از کجا می آید ؟
جوکهای محلی و ملیتی، انگ و کلیشه و ذات می سازند و در واقع خصوصیات اصلی ساکنان یک شهر یا هموندان یک جمعیت را پنهان می کنند. جوک ها کاری می کنند که ما تنها یک یا چند تصور محدود معمولن منفی از دیگری داشته باشیم که مانع از نزدیک شدنمان به یکدیگر می کند.
در زمان قاجار، که زنان به حکم اسلام حق رفتن به مدرسه را نداشتند، اولین گروهی که به دخترها اجازهی درس خواندن دادند رشتیها بودند. هنگامی که این خبر به گوش دین زدگان الله پرست و متعصبین مذهبی رسید، برای ترور شخصیت رشتی ها و تحقیر آنها در جامعه، این شایعه را مطرح کردند که "رشتی ها بیغیرتند و می گزارند ناموسشان درس بخواند !!" و سال ها این بی خردی و کوته فکری دهان به دهان گشت و تا به امروز نتوانسته ایم این ننگ را از حافظه ی مان پاک کنیم !! توجه گیلکی ها به دانش در میان ایرانی ها زبانزد است. محمد علی مجتهدی گیلانی، بنیانگزار "دانشگاه صنعتی آریامهر" (در جمهوری اسلامی به گزاف شریف خوانده می شود) و فرنشین دانشگاه هایی همچون "پلی تکنیک" و "دانشگاه ملی ایران" (در جمهوری اسلامی به گزاف شهید بهشتی خوانده می شود)، یکی از همان کسانی بود که بی خردان آن روزگار بیغیرتش می خواندند.
پس از به توپ بستن مجلس به فرمان محمد علی شاه قاجار و به دست روس های اشغالگر، تبریزی ها شورش کردند و علیه استبداد و شاه قجری قیام کردند. شهر محاصره شد. شش ماه تمام در محاصره بود. قحطی و کمبود غذا بی داد می کرد. اما مردم تسلیم نشدند. پیغام مردم شهر روشن بود:
"غذا تمام شده عیب ندارد، یونجه می خوریم. یونجه هم تمام شود، برگ درخت می خوریم، ولی تسلیم نمی شویم". گروهی که می خواستند این حرکت ملی و غرور آفرین تبریزی ها را لوس کنند، گفتند که "ترک ها خر شده اند و یونجه می خورند".
اینگونه است که ما نیز با ترویج جوک های قومیتی، در نبرد پایتخت مشروطه ی ایران (تبریز) برای آزادی و پاییتخت دانش کشور (گیلان) برای آبادی، در جبهه ی باطل قرار می گیریم و تیشه به ریشه ی خود می زنیم برای ثانیه ای خنده و لودگی.
"مهرک کمالی" جامعه شناس، در یادداشتی می نویسد:
"جوک های محلی و ملیتی انگ و کلیشه و قالب و ذات می سازند و در واقع خصوصیات اصلی ساکنان یک شهر یا باشندگان یک قومیت را پنهان می کنند. جوک ها کاری می کنند که ما تنها یک یا چند تصور محدودِ معمولن منفی از دیگری داشته باشیم که مانع از نزدیک شدنمان به یکدیگر می کند. از این دیدگاه، از سوی انگ خودساخته ی فرهنگ چیره تهدید می شویم، و درست آن است که اگر با آن رویارویی نمی کنیم، با آن هم آوایی هم نکنیم".
جوکهای محلی و ملیتی، انگ و کلیشه و ذات می سازند و در واقع خصوصیات اصلی ساکنان یک شهر یا هموندان یک جمعیت را پنهان می کنند. جوک ها کاری می کنند که ما تنها یک یا چند تصور محدود معمولن منفی از دیگری داشته باشیم که مانع از نزدیک شدنمان به یکدیگر می کند.
در زمان قاجار، که زنان به حکم اسلام حق رفتن به مدرسه را نداشتند، اولین گروهی که به دخترها اجازهی درس خواندن دادند رشتیها بودند. هنگامی که این خبر به گوش دین زدگان الله پرست و متعصبین مذهبی رسید، برای ترور شخصیت رشتی ها و تحقیر آنها در جامعه، این شایعه را مطرح کردند که "رشتی ها بیغیرتند و می گزارند ناموسشان درس بخواند !!" و سال ها این بی خردی و کوته فکری دهان به دهان گشت و تا به امروز نتوانسته ایم این ننگ را از حافظه ی مان پاک کنیم !! توجه گیلکی ها به دانش در میان ایرانی ها زبانزد است. محمد علی مجتهدی گیلانی، بنیانگزار "دانشگاه صنعتی آریامهر" (در جمهوری اسلامی به گزاف شریف خوانده می شود) و فرنشین دانشگاه هایی همچون "پلی تکنیک" و "دانشگاه ملی ایران" (در جمهوری اسلامی به گزاف شهید بهشتی خوانده می شود)، یکی از همان کسانی بود که بی خردان آن روزگار بیغیرتش می خواندند.
پس از به توپ بستن مجلس به فرمان محمد علی شاه قاجار و به دست روس های اشغالگر، تبریزی ها شورش کردند و علیه استبداد و شاه قجری قیام کردند. شهر محاصره شد. شش ماه تمام در محاصره بود. قحطی و کمبود غذا بی داد می کرد. اما مردم تسلیم نشدند. پیغام مردم شهر روشن بود:
"غذا تمام شده عیب ندارد، یونجه می خوریم. یونجه هم تمام شود، برگ درخت می خوریم، ولی تسلیم نمی شویم". گروهی که می خواستند این حرکت ملی و غرور آفرین تبریزی ها را لوس کنند، گفتند که "ترک ها خر شده اند و یونجه می خورند".
اینگونه است که ما نیز با ترویج جوک های قومیتی، در نبرد پایتخت مشروطه ی ایران (تبریز) برای آزادی و پاییتخت دانش کشور (گیلان) برای آبادی، در جبهه ی باطل قرار می گیریم و تیشه به ریشه ی خود می زنیم برای ثانیه ای خنده و لودگی.
"مهرک کمالی" جامعه شناس، در یادداشتی می نویسد:
"جوک های محلی و ملیتی انگ و کلیشه و قالب و ذات می سازند و در واقع خصوصیات اصلی ساکنان یک شهر یا باشندگان یک قومیت را پنهان می کنند. جوک ها کاری می کنند که ما تنها یک یا چند تصور محدودِ معمولن منفی از دیگری داشته باشیم که مانع از نزدیک شدنمان به یکدیگر می کند. از این دیدگاه، از سوی انگ خودساخته ی فرهنگ چیره تهدید می شویم، و درست آن است که اگر با آن رویارویی نمی کنیم، با آن هم آوایی هم نکنیم".
نظرات
ارسال یک نظر