سید حسین فاطمی را باید از نو شناخت + اسناد ساواک و سیا - ۲/۲

  بخش نخست این جستار را در اینجا بخوانید 

یکی سخن بی مایه و گزاف:
"اگر ملی شدن صنعت نفت، خدمت بزرگی است که به ملت ایران شده، باید از آن کسی سپاسگزاری کرد که نخست این پیشنهاد را کرد و او شهید راه وتن دکتر سید حسین فاطمی است" !!
(دکتر محمد مصدق)

مصدق السلطنه، نخست وزیر پان اسلامی تحمیلی به ایران

مصدق السلطنه می گوید:

"یکی از شب ها خواب دیدم که شخصی نورانی به من گفت که:
«دکتر مصدق برو و زنجیرهایی که به پای ملت ایران بسته‌ اند پاره کن».

این خواب سبب شد که مثل همیشه من به حفظ جان خود کوچک ترین اهمیتی ندهم و دو ماه تمام نشده در کمیسیون حاضر شوم و وقتی که به اتفاق آرای ملی شدن صنعت نفت از کمیسیون گزشت، قبول کردم که حرف آن شخص نورانی غیر از الهام چیز دیگری نبوده‌ است".
مذاکرات مجلس شورای ملی ۲۲ اردیبهشت ۱۳۳۰ نشست ۱۴۵

بالاخره کار فاطمی بود یا الهام غیبی ؟ اما تاریخ چه می گوید:
ساعد مراغه ای سیاست "تحریم مذاکرات نفت" را آغاز کرده بود و سپس از همین زمان غلام حسین رحیمیان (نماینده ی قوچان) طرح "الغای قرارداد نفت جنوب" را به مجلس پیشنهاد کرد و از مصدق نیز تقاضا نمود تا آن را امضا کند، اما مصدق (در آن روز) از امضا و تایید این طرح قانونی خودداری کرده بود.
(متینی صص ۱۵۸–۱۵۹، به نقل از: کی استوان، ج ۱، ص ۲۲۲–۲۲۳)

حسین مکی ضمن اینکه خود، نریمان و سید حسین فاطمی را مبتکر این طرح می دانند، تاکید می کند که دکتر مصدق آخرین کسی بود که امضای خود را پای پیشنها نهاد.
(متینی، ص ۲۲۸، به تقل از: موحد، ج ۱، ص ۱۱۸)


محاکمه ی مصدق و فاطمی و اعدام وی در دادگاه نظامی کاملن قانونی بود؛
قانون دادرسی و کیفر ارتش:

ماده ی ۹۴:
ھر کس اعم از نظامی یا غیر نظامی که متھم به ارتکاب یا شرکت یا معاونت در ارتکاب جنایات منظوره در مواد ۳۱۰ و ۳۱۱ و ۳۱۲ و ۳۱۳ و ۳۱۴ و ۳۱۶ و ۳۱۷ و ۳۳۱ و۳۶۷ و ۳۶۸ تا ۳۷۴ و ۳۷۹ و ۳۸۶ و ۳۸۷ و ۳۸۸ و ۳۸۹ و ۳۹۰ و ۴۰۸ تا ۴۱۱ این قانون باشد، در دادگاه ھای نظامی دادرسی خواھد شد.

ماده ی ۳۱۶:
ھر کسی که نسبت به حیات اعلا حضرت ھمایون شاھنشاھی یا والاحضرت ھمایون ولایت عھد سو قصد نماید، پس از دادرسی و ثبوت بزه محکوم به اعدام است.

ماده ی ۳۱۷:
ھر کسی که مرتکب سو قصدی شود که منظور از آن خواه به ھم زدن اساس حکومت یا ترتیب وراثت تخت و تاژ و خواه تحریص مردم به مسلح شدن بر ضد قدرت سلطنت باشد، محکوم به اعدام است.



                                            پاداش دلاری !!

ارتباط با انگل ستان



نظر سیا در مورد سید حسین فاطمی


گزشته از اسناد تازه سیا و احمد ملکی، مظفر بقایی نیز شاهد رویداد عجیبی بوده است:

در زمان نخست وزيری رزم آرا که بهرام شاهرخ به فرنشینی اداره ی تبليغات و انتشارات منصوب گرديد، روزنامه های وابسته به جبهه ی ملی مرتبن به رزم آرا حمله می کردند و به جهت اينکه او يک نفر جاسوس انگل ايس را به فرنشینی تبليغات منصوب کرده است، او را نوکر انگل ايس می دانستند. در روزنامه باختر امروز نيز، مرتبن و به همين ترتيب به رزم آرا حمله می شد، در حاليکه در همان زمان بهرام شاهرخ هموند هيئت نوشتاری باختر امروز بود و خودش در نوشتن اين مطالب شرکت داشته است !!

در جريان وقايع مرداد ۱۳۳۲چار نفر از اعضای جبهه ی ملی مامور بودند با سرتيپ زاهدی دیدار کنند. يک شب در حصارک تاخير افتاد و چون تنها يک نفر از اين چار تن خودرو داشت، مامور شد برای اينکه به مسئله ی حکومت نظامی برخورد نکنند، ديگران را به مقصد برساند. دکتر مظفر بقایی کرمانی، رهبر حزب زحمت کشان ملت ايران، در بعد از ظهر روز يکشنبه دوم دي ماه ۱۳۵۸ (۳ صفر ۱۴۰۰ = ۲۳ دسامبر ۱۹۷۹) سخنرانی چار ساعته ای به عنوان وصيت نامه ی سياسی خود در محل حزب ايراد کرده و در راستای آن کناره گيری هميشگی خود را از فعاليت های سياسی اعلام نمود و در بخشی از اين سخنان در ارتباط با سید حسين فاطمی و بهرام شاهرخ مطالبی گفته که از سوی آقای مهدی شمشيری از روی نوار پياده شده است:

"...بدوا چند تا خاطره براتان نقل می کنم که ببنيد هميشه همه چيز را نمي شه گفت:
«در زمان حکومت رزم آرا، از طرف جبهه ملی چهار نفر مامور شده بوديم که با سپهبد زاهدی تماس داشته باشيم. اين چهار نفر عبارت بودند از مرحوم حائری زاده، آقای مکی، دکتر فاطمی و من (دکتر بقایی). اين جلسات اول در شهر بود، خانه ی يکی از بستگان زاهدی، بعدن در همين دهی که حصارک گفته می شود. آنجا می رفتيم و البته زمان رزم آرا را بعضی از شما که سنتان بيشتر است به ياد داريد. فشار زياد بود. پیگيری هم زياد بود. يک شب ما اتقاقن صحبتمان طولانی شد و نزديک حکومت نظامی بود. تنها کسی که در بين ما اتومبيل داشت آقای مکی بود که ما را سر می رساند. آن شب ديديم که حکومت نظامی ساعتش خيلی نزديک است و اگر آقای مکی بخواهد همه ی ما را برساند با توجه به اينکه گاراژ هم از خانه اش دور بود و مقداری هم می بايست پياده برود و وضع هم امن نبود، قرار شد که من منزل دکتر فاطمی بخوابم.

منزل دکتر فاطمی سر پيچ شميران بود. منزل مرحوم حائری زاده هم چهار راه سيد علی بود. منزل من پایین سه راه امين حضور بود. اگر می خواست که مرا برساند هتمن برخورد می کرد به ساعت حکومت نظامی که قرار شد من آنجا بخوابم. رفتيم آنجا و او تختش را به من تعارف کرد و من اسولن نه از تخت فنری خوشم مياد و نه اينکه توی رختخواب کسی بخوابم. قبول نکردم. يک جایی برای من انداختند. تخت دکتر فاطمی يک همچو جایی بود (دکتر بقایی در سالن محل سخنرانی، گوشه ای را به حضار نشان مي داده است) و آنجا جای آن تابلو و آن بخاری دو تا مبل لباس بوده. اين طرف يک رختخواب انداختند بين آن کمد لباس و ديوار و اين ديوار که من آنجا خوابيدم. دکتر فاطمی هم عادتش اين بود که صبح که از خواب بيدار می شد، همه اين را می دانستند، پيش از آنکه از تخت بياد پایين می نشست توی تخت خواب، سر مقاله ی روزش را می نوشت. تا وقتی هم سرمقاله اش را تمام نکرده بود کسی را نمی پذيرفت. اين رويه اش بود که همه می دانستند. من هم معمولن صبح ها زود بيدار می شوم، مخصوصن که در خانه ی خودم نباشم. صبح هوا تاريک و روشن بود. من بيدار شده بودم ولی برای اينکه مزاحم کسی نشوم، همين طور دراز کشيده بودم. صدای تلک کی شنيدم. در باز شد و يک نفر آمد. رفت دم تخت دکتر فاطمی و دکتر فاطمی را تکانش داد و او تا بيدار شد - من حالا نگاه می کردم - دکتر فاطمی فوری اين طوری کرد (خوانندگان گرامی مسلمن توجه دارند که دکتر بقایی در اينجا حرکتی را که در آن بامداد از سوی فاطمی انجام شده بود، تقليد کرده است) و بهش اشاره کرد که برو. او وقتی که برگشت برود، من ديدم که آقای بهرام شاهرخ است. بهرام شاهرخ جاسوس مسلم انگل ايسی ها، آن هم در چه موقعی !! در موقعی که در روزنامه ی شاهد و روزنامه ی باختر امروز، ما ديگر برای اين هيچ چيز نگزاشته بوديم. روزی نبود که توی اين دو روزنامه به بهرام شاهرخ حمله نشه. آن وقت همين آقای بهرام شاهرخ با اين صورت خودمانیه با دکتر فاطمی که مياد توی اتاق خوابش، جایی که کسی را نمی پذيرفت !! خوب اين ديگه قضيه برای من واضح شد که آقای دکتر فاطمی چه کاره است».



نظرات

پست‌های پرطرفدار