ماجرای نفت و توطئه ی انگل ها علیه شاهنشاهی مشروطه ی ایران

ویلیام انگدال، نویسنده ی کتاب "یک سده جنگ، سیاست های نفتی انگل - آمریکایی و نظم نوین جهانی"، دشمنان ایران را نسبت به اینکه مردم شریف ایران را افرادی متوهم جلوه دهد و به آنها انگ "متوهم توطئه" بزند، به شدت نکوهش می کند و در کتاب فاخر و ارزنده ی خود، به این موضوع می پردازد که شرکت های نفتی جهانی با سرچشمه هایی انگل ایسی و آمریکایی، چگونه و به چه علتی، حکومت شاهنشاهی مشروطه ی ایران را سرنگون کردند.


آنچه که تاکنون از سوی رژیم ولایت فقیه و بنگاه های به اصطلاح خبر رسانی جهانی آنان همچون آیت الله بی بی سی و صدای آمریکا و مانند اینها، از مردم ایران کتمان می شده و یا بدان بهایی داده نمی شده است، همانا دخالت مستقیم انگل ستان و آمریکا در برنامه ریزی، هدف گیری و انجام آشوب ها به منطور سرنگونی دولت قانونی مشروطه ی ایران و حذف شاهنشاه از صحنه ی سیاسی ایران است.

انگدال در این کتاب، به این موضوع می پردازد که بخش هایی از آن چکیده وار ترجمه می شوند:

"با نگاهی به گزشته، شراکت ۲۵ ساله با کنسرسیوم نفت بریتانیا و ۵۰ سال رابطه با شرکت نفت بریتانیا که پیشتاز آن بود، برای ایرانیان خرسند کننده نبوده است. با نگاهی به آینده، شرکت نفت ملی ایران (NIOC) باید برنامه ای برای مدیریت کارهایش به دست خودش داشته باشد.

لندن در حال باژ خواهی و ایجاد فشار اقتصادی بر حکومت شاه بود و این کار را از راه نخریدن فراورده های نفتی ایران انجام می داد و روزانه تنها ۳ ملیون بشکه نفت می خرید، در حالی که توافق کرده بود هر روز ۵ ملیون بشکه نفت از ایران خریداری کند. این فشارهای شدید اقتصادی بر ایران که زمینه ساز ناخشنودی مذهبی علیه شاه ایران شد، اکنون می توانست از سوی آتش افروزان تربیت شده ی بریتانیا و اطلاعات و جاسوسی آمریکا مورد بهره برداری قرار گیرد. در مجموع، اعتصابات کارکنان شرکت نفت در این مقطع حساس و بحرانی، تولید نفت ایران را فلج نمود".


این اعتصابات که با تحریکات مذهبی و بدون دخالت مستقیم اطلاعاتی انگل ها از راه عوامل جاسوس و خائن خود در ایران، ممکن نمی بوده است، به خوبی نقشه ی چشم آبی ها برای شکستن کمر ایران از راه شکستن کمر شاه را نشان می دهد. در این میان، خائنین خلقی و چپ ها و توده ای ها، ملی مذهبی ها و جبهه ی ملی ها و نهضت آزادی چی ها را باید در صف نخست خیانت و خباثت نسبت به کشور و حکومت شاهنشاهی مشروطه ی ایران برشمرد که هم در ایجاد و هم در تایید این روند ضد ملی، دست در دست انگل ها گزاشتند و دشمنی خود با ایران را یک بار دیگر، آشکار نمودند.

انگدال در بخشی دیگری می نویسد:

"همانگونه که مشکلات اقتصادی بومی ایران رشد می کرد، مشاوران امنیتی آمریکا در همکاری با ساواک، هتا سرکوبی به مراتب خشونت بار را اجرا نمودند، با این رویکرد که انزجار مردمی هر چه بیشتری را نسبت به شاه رقم بزنند. در همین هنگام، دولت کارتر به شکلی بدبینانه آغاز به شکایت و مخالفت از «وضع حقوق بشر» ایران به سرپرستی شاه کرد. 

شرکت نفت بریتانیا در گزارش هایی چند، دست به سازمان دهی پروازهای خروج از ایران زد و این کار را از راه تاثیر قابل توجهی که در میان جمعیت مالی و بانک داری ایران داشت، انجام می داد. شرکت رسانه ای پارسی زبان بریتانیا (BBC)، با ده ها خبرنگار پارسی زبان خود که آنان را هتا به کوچک ترین دهکده های ایران می فرستاد، ضرباهنگ هیجان و تشنج علیه شاه را افزایش داد. بی بی سی، در خلال این مدت، سکوی تبلیغاتی کامل و تمام عیاری را برای آیت الله خمینی حرامزاده مهیا کرد. بی بی سی که در مالکیت دولت انگل ستان است، از دادن چنین موقعیت برابری به دولت شاه خودداری کرد و با این کار نگزاشت آنها پاسخگو باشند. درخواست های مکرر شخصی شاهنشاه از بی بی سی، نتیجه بخش نبود.

اطلاعات و جاسوسی انگل آمریکایی، متعهد به واژگون کردن شاه بودند. شاه در ژانویه از کشور رفت و در فبریه ی ۱۹۷۹، خمینی را با هواپیما به ایران آوردند تا بنیانگزاری یک حکومت دینی را رسمن اظهار کند تا جایگزین حکومت شاه شود".


در واقع، سده ها جاسوسی همه جانبه ی انگل ها در ایران و از ایران و ایرانی وفرهنگش، در سال ۵۷ نتیجه داد. همه ی آن اطلاعات و تجزیه تحلیل های انجام شده در این سالیان دراز، از یکسو به تشکیل بنگاه دین فروشی آخوندی در ایران انجامیده بود و از سوی دیگر، جاسوس پروری و آفرینش خیانتکار و ستون پنجم را در ایران ایجاد کرده و ریشه دار نمودند. انگل ها، چون سرطانی ایران را فراگرفتند و سرانجام این میزان از "خرابکاری" به حدی رسید که می شد از آن به عنوان "شورش ۵۷" بهره برداری کنند که کردند و شد آنچه که می بینیم.

انگل ها نظریه ی ولایت فقیه که هتا پیش از مشروطه به دنبال آن بودند را، اندک اندک و آرام آرام در میان بخش قابل توجهی از توده های کالانعام هازمان ایران جا انداختند و به دین زدگان تفهیم کرده و خوراندند که حکومت از آن خداست و چون خدا نمی تواند روی زمین حضور جسمانی داشته باشد، این حق حکومت را محمد راسولولا داده است و چون او و عمامان پس از او، یکی پس از دیگری سقط شده اند و تنها واپسین موهوم آنها یعنی عمام دوازدهم جان سالم به در برده اما در غیبت کثیرة الاکبر است، پس جانشین الله و حکومت الله بر روی زمین، که شوربختانه از ایران آغاز می شود، همانا آخوندها و فقیهان و مجتهدین واجد الشرایط و مفت خوارگان هرزه گرد باغستان ایرانند و این انگل ها (آخوندها) با آن انگل ها (بریتانیایی ها)، چیز جدایی نبوده و نیستند، از آنان برخاسته اند و به سوی آنان خواهند شتافت (انا لل انگل ها و انا الیه راجعون !!).

پسین ها، با واکنش به آن ماه نسبت به سرنگونی حکومتش و اندکی پیش از درگزشتش، شاهشاه در تبعید این نکته را بیان می کند که:

"این را پیشتر نمی دانستم، شاید نمی خواستم بدانم، اما اکنون برای من روشن است که آمریکایی ها می خواستند من از ایران بروم. به شکلی روشن، این همان چیزی است که وکیلان حقوق بشر در وزارت امور خارجه ی آمریکا می خواستند، من از تصمیم ناگهانی دولت نسبت به فراخواندن معاون پیشین وزارت خارجه جرج بال به کاخ سپید به عنوان مشاور امور ایران، چه برداشتی باید می داشتم ؟ بال از آن دست آمریکایی هایی بود که خواستار آن بود که آمریکا مرا و سرانجام کشور مرا به حال خود رها کند".


روزنامه ی اطلاعات ایران در ۵۷ برابر با ۷۸ میلادی، مقاله را منتشر کرد که خمینی حرامزاده را متهم می کرد که او یک مامور انگل ایسی است. در پی انتشار این مقاله، آخوندها ترتیب تظاهراتی خشونت آمیز را دادند که ماه ها پس از آن منجر به خروج شاه از ایران شد.

بخشی از این جستار، ترجمه ی بخشی از این جستار است !!

همین جستار در کیهان سوئد

نظرات

پست‌های پرطرفدار