الله پرستان در اروپا، بهانه ای برای پایانی ساختن حکومت فاشیسم جهانی

گروه گروه سرازیر شدن الله پرستان به اروپای مسیحی و بی خدا، اگر خالی از حکمت نباشد، خالی از توطئه نیست. اینگونه به دید می رسد که یا اروپا پس از سده ها جنگ های صلیبی، دلش به حال آوارگان و سرکوب شدگان سوخته یا اینکه دولت هایشان به فکر برآوردن نیاز به نیروی کار بوده اند.


اما، هر چند که تحلیل های بسیاری بر این دو مورد از سوی دیگران نوشته شده است و کم و بیش درستند، اما آنچه که چون حقیقت، هیچ گاه یا گفته نمی شود یا اینکه در لفافه و با استعاره و اشارات غیر مستقیم و تلویحی بدان پرداخته می شود، یکی این حقیقت است که اروپا و جهان، به واسطه ی این آب گل آلود چه ماهی ها می توانند برای خود صید نمایند و این ترفند را آنانی می دانند که خود الزامن مشکل را ایجاد کرده اند.

به دیگر سخن، از همان آغاز که جنگ های ویرانگر را می بینیم و تا آنجا به پیش می رود که تشکیل جهانگیری ها رخ می دهد، چه در زمان های گزشته و چه امروزه، همیشه میل به مهار سرزمین ها و منابع انسانی و مادیشان مد نظر بوده است و این یعنی قدرت. آنچه که قدرتی با مردمان روا می دارد را نیز، یا بیدادگری گویند یا دادگری. از اینرو ما ایرانیان قدرت هخامنشی را تا بدانجا می ستاییم که کوروش بزرگ بردگان را آزاد و مردمان را از یوغ حکومت های سرکوبگر خود آسوده نمود و بدانها آزادی پرستش خدایانشان را داد، اما آنجا که به تجاوزگری خشایارشا می رسیم، دیگر آن انسانیت پارسی از هخامنشیان پر می کشد و آنچه که شاهدیم، اشغال یونان و کشتارهای گزاف و بر هم زدن آسایش و آرامش خلق است.



ترزا مِی، انگل مرکل و جینا هسپل
نیک که بنگریم، وزیر و همسر خشایارشا یهودی بودند و این یهودیان همان آزاد شدگان از بردگی بابلیان بودند.

اکنون نیز، آنکه تسلیحات می فروشد، بر جان و مال مردم تصمیم می گیرد. برای دیگرانی که در میدان جنگ می کشند و کشته می شوند، شاید مسئله حیثیت و خیلی چیزهای دیگر باشد، اما برای آنان که تسلیحات می فروشند، مسئله البته پول و به مهک آزمایش گزاشتن تسلیحاتشان است؛ اینکه ببینند سلاح های روسی و آمریکایی چگونه بر یکدیگر کارگر می شوند و پیروزی از آن کدام یکشان است. اینها جنگ را راه می اندازند تا هم چرخ کارخانه ها و صنایع وابسته ی شان بچرخد و هم اینکه جنگ یعنی رونق اقتصادی. هتا تا زمانی هم که جنگ راه نینداخته باشند، فروش تسلیحات بسیار سودرسان است. 

از میان پنج کشور برنده ی جنگ دوم جهانی، یعنی آمریکا، انگل ستان، فرانسه، روسیه + چین، همگی جزو هموندان دائمی شورای امنیت ملل متحد هستند که از قضا و خیلی اتفاقی، بزرگ ترین تولید کننده و صادر کننده ی تسلیحات در جهانند !! و همین پنج کشور هم هستند که حق وتو دارند که به چم "ممنوع می کنم" است.

چون نیک بنگریم، پرتقال فروشان همان باغدارانی هستند که به وقتش هم هرس می کنند و البته قیمت پرتقال ها دستشان است و خوب می دانند نیاز بازار به پرتقال چه میزان است و اگر بخواهند پرتقال بیشتری بفروشند، بی شک باید جنگ های بیشتری راه بیندازند. 




اینان به خوبی می دانند که خدایی وجود ندارد و بهشت و جهنم جز موهوماتی بیش نیستند، از همینرو، با تمام جدیت تلاش می کنند که هر آنچه که می خواهند را تا آنجا که می توانند در این جهان به صحنه ی کردار بیاورند و بیشتر و بیشتر داشته باشند و لذت ببرند. هدف اینان، لگدمال کردن انسانیت در کلیت خود می باشد، جنگ هایی که در آنها انسان ها کشته می شوند و زراندوزان و غداره بندان، نسل پشت نسل فربه تر و قدرتمندتر می شوند و اینگونه بود که با استعمار جهان آغاز کردند و با سلطه گری ادامه می دهند و اگر نبود این جنبش استعماری اروپاییان و جنگ هایشان، نه ملل متحدی به عنوان "مرکز فراگیر قانون گزاری جهانی" وجود می داشت و نه جهان در قالب امپریالیسم کمونیستی و امپریالیسم لیبرالی به دو پاره بخش می شد و نه لزوم ایجاد اتحادیه های ملل بهانه ای برای عرض اندام پیدا می کرد و نه اتحادیه ی اروپایی شکل می گرفت.

اینک که اینان پیروز شده اند که سرانجام از راه جنگ های بی وقفه و بسیار، ملت های جهان را ترسانده و قوانین خود را در قالب قوانینی جهان شمول و آن هم به نام "حقوق بشر" و زیر نام "ملل متحد"، بر همه ی جهان چیره سازند، اینک هنگام آنست که گام واپسین را نیز بردارند و نقشه ی خود را کامل کنند؛ نقشه ای که هدفشان بردگی کامل انسان و در بند کشیدن نهایی و جاویدان انسانیت است.

این نقشه نمی تواند به سرانجام برسد، مگر آنکه پلیسی جهانی بر مردمان همه ی ملت ها چیره گردد. هدف آغازین این حکومت جهانی، نه ملت های درب و داغان و جهان سومی به بالا، بلکه کشورهایی هستند که مزه ی آزادی ها را چشیده اند و می دانند حقوق بشر و آزادی بیان و اختیار آزاد، یعنی چه؛ از اینرو نخست به سراغ اروپا و آمریکا و کانادا و استرالیا می روند و اینجاست که برای "نظامی سازی پلیس" و همچنین "ایجاد حکومت های نظامی"، نیاز به "بهانه" دارند !! و چه بهانه ای بهتر از اینکه در پاسخ به "تقاضای ایجاد امنیت"، قدرت و تسلیحات و حضور نیروهای مسلح را در درون کشورها افزایش دهند و قوانین را سخت تر و آزادی ها را به همان بهانه های "امنیتی"، محدود و محدودتر سازند.



اینک این مورد درک می شود که نقش الله پرستان در ایجاد حکومت فاشیست جهانی چیست و تا چه اندازه مهم و کلیدی است. این اوباشان که ۱۴۰۰ سال است مغز منجمدشان تکان نخورده و هنوز به معراج رفتن ممد به آسمان هفتم، آن هم با خر اعتقاد دارند و می پندارند ممد ماه را با اشاره ی دستان خون چکانش به دو نیم مساوی تقسیم کرده است !!، هم اینان هستند که هیچ گونه دمکراسی ممکراسی و آزادی بیان و احترام به حقوق زنان و کودکان و همجنسگرایان را از لام تا کام درک نمی کنند و نمی فهمند که جهان متمدن چه بلغور می کند؛ اما چون در اثر همان جنگ ها و آن مصیبت ها، در قالب پناهجو و عمدتن همچون پناهنده نمایانی دروغین، به اروپا و غرب سرریز شده اند، اکنون باید منتظر برخورد سخت و شکننده و طاقت فرسایی میان جهان وحشی و عقب افتاده ی اسلام و تمدن غربی بود.

این برخورد که البته برخورد تمدن ها نیست - چون اسلام مدنیتی ندارد و اسولن دین تمدن نمی سازد-، اتحادیه ی اروپا را به واکنش خودخواسته و از پیش برنامه ریزی شده ای خواهد کشاند و آن اینکه آزادی ها را محدودتر و جو زندگی اجتماعی و سیاسی مردم را پلیسی تر خواهد کرد و این آغاز یک پایان است.

الله پرستان، جایی در هیچ فرهنگی نخواهند داشت، زیرا اینان پذیرنده ی هیچ فرهنگ و تمدنی نیستند. الله پرستان بر این باورند که همه ی حقیقت از سوی الله موهوم به جیرییل داده شده و او در همان ۱۴۰۰ سال پیش که کلام وحی قرآن الکزا را دریافت می کند، بال بال زنان از فضا و کهکشان های بی شمار و هفت آسمان موهوم می گزرد و خود را به یکی از بد آب و هوا ترین نقاط جهان و به نزد ممد می افکند و آیات الهی را بر او انزال می کند !! اکنون با این همه دری وری که بن مایه ی اعتقاد دین اسلام کزاست، چه جای حقوق بشر و آزادی زنان و کودکان و همجنسگرایان و هتا حقوق اقتصادی و سیاسی و اجتماعی دیگر است که البته غیر اسلامی و غیر دینی و سرفن انسان ساخته هستند، می باشد ؟!



اینها را اگر شما دیر متوجه شده اید، خود چشم آبی های در کاخ ها نشسته و سران کشورها و نخبگان انسان ستیزشان در اتاق های فکر، سده هاست که آن را نقشه کشیده اند و پرداخته اند و به پیش برده اند.

امروز اگر کسی تلوزیون نبیند و رادیو گوش ندهد و روزنامه نخواند، مغزشویی نخواهد شد، اما انسان ها به قدری شرطی گشته و برده ی مدرنیسم شده اند که خودشان با دست خودشان مغزشویی می شوند و با وارد کردن انبوهی از اطلاعات درست و نادرست، به درک و نتیجه و تصمیم گیری و اعمال نظر می رسند و اینگونه است که آزادی های انسان ها نیز، همگی متاثر از نهادهای قدرت است نه اراده ی شخصی.

برگستوان خود را برپوش که وقت جنگ است
در بی خبر نمانی برخیز که وقت تنگ است

همین جستار در پژواک ایران

نظرات

پست‌های پرطرفدار