برای آنها که نمی دانستند مجاهدین خائن خلق، چرا خائنند

باز هم حکایت، حکایت داستان راستان فرقة الرجویة است که نمونه ای از سرشت خائن و خیانت پیشه اش را روایت خواهم کرد. اینکه موش های مارکسیست با مومنین الله پرستی که درد و ورم اسلام کزا دارند، در ملغمه ای از التقاط و بیشعوری و نیز در ترویج پوسیدگی فکری به نام مبارزه با ارتجاع و نیز تعفن فکری عقب مانده در قاموس دین پناهی و اسلام زدگی، به این افتخار می کنند که برای آزادی و دمکراسی در ایران، بیش از ۵۰ سال است که تفنگ به دست گرفته و تروریست بازی درآورده اند !!


مزدوران خائن خلق که از ضمره مجاهدین فی سبیل الله هستند، هر چند با رژیم منحوس ولایت فقیه مبارزه می کنند، اما نماز و روزه و حجاب اجباری را به کمال در پادگان های خود برقرار ساخته و می سازند. مجاهدین خلق، همان اسهال طلبان سبز لجنی زمان خمینی بودند که هر چند با خمینی حرامزاده مخالفت کردند، اما دلشان برای انقلاب خونینشان می تپید.

مسعود رجوی که گویا در اثر بیماری ایدز جان خود را از دست داده است، هم اکنون سرکردگی فرقه را به "مریم قجر عضدانلو" موسوم به "مریم رجویة" سپرده تا بلکه این ژست را نیز گرفته باشد که در اندیشه ی مارکسیست اسلامیشان، زن با مرد برابر است.


اما هیچ ایرانی روشن اندیشی دیگر فریب این فسیل های دوران روشنفکر بازی های چپ و توده ای را نخواهد خود. تشت رسوایی این روشنفکران یا بهتر است بگویم روشنفکرنمایانی که ژست روشن فکر موآبیشان با گرفتن فرتور با سیگار بود و نیمرخ فرتور انداختن و...، از پشت بام افتاده است. این جماعت آنقدر از ذهنیت ایرانی امروز عقب مانده اند که در حالی که زنان ایرانی در روز روشن کشف حجاب می کنند، این غضبیت های فسیل زنده هنوز با لچک قرمز برای عمام اوسینشان عر می زنند.

اما بساط خیانت های پی در پی مجاهدین منفور خلق، بسیار گسترده تر از آنست که بتوان در این مجال اندک بدانها پرداخت. چرا که خشت آغازین این جریان کژروی سیاسی و اعتقادی، از همان آغاز کژ بود و تا به امروز نیز به راه کژ و بیراه خود ادامه داده است. مجاهدین خیانتشان تنها منحصر به کشتار سربازان ایرانی در جنگ نمی شود، بلکه خیانت بزرگ تر و بسا ریشه دارتری را علیه ایران مرتکب شده اند که همانا پشتیبانی از تجزیه ی ایران و اعطای حق خودمختاری به کردستان ایران را شامل می شود.

سازمان خائن مجاهدین خلق، ضمن آنکه در کشتار کردهای عراق در "عملیات انفال" نقش داشتند. حاج مسعود رجوی و فرقه اش در آن روزها، در نواحی پیرامون "حلبچه" از جمله در "خورمال"، "سید صادق"، "دربندیخان" و هتا کمی دورتر در "سلیمانیه"، پایگاه شنود و جاسوسی داشتند.

هر چند تا اواخر سال ۱۳۶۶، تقریبن همه ی مزدوران و اسیران فرقه ی رجوی در مناطق کردنشین عراق، از جمله نواحی مرزی "حلبچه"، "پنجوین"، "خانقین" و شهرهایی مانند "سلیمانیه"، "کرکوک" و... مستقر بوده و از آن منطقه ها علیه کردهای عراقی و به ویژه "یه کتی" و "حزب جلال طالبانی" و کشورمان اقدام به علمیات نظامی می کردند، اما امروزه مدعیند که به فکر کردهای به اصطلاح همیشه زیر ستم هستند و دلشان برایشان کباب است !! و از این بیشتر، آنها را به عنوان ماهیت موهوم تجزیه طلبانه ی "ملت کرد" معرفی می نمایند، حال آنکه کردها ملت نیستند، بلکه قومیتی از قومیت های ایرانند.


از دید تعریف علمی و سیاسی، ملت با قومیت دو چیز کاملن متفاوتند و تعریف جدایی از یکدیگر دارند.

همچنین اگر آزادی و دمکراسی و برابری و رفع تبعیض خوب است، پس چرا برای همه ی مردم ایران و برای یک ملت بزرگ و یکپارچه نباشد ؟!؟! و چرا فرقه ی پلشت و همیشه مزدور رجویة تنها انگشت دمکراسی خواهی خود را بر روی کردستان ایران گزاشته است ؟؟

گو اینکه ما نمی دانیم که اینها همگی نقشه ی انگل ستان است و انگار ما نمی دانیم که پول نفس کشیدن و خوردن و خوابیدن این مجاهدین ریقوی زهوار دررفته را عربستان می دهد و آمریکا و فرانسه و انگل ستان هم پشتیبانی می کنند !! مجاهد بیشعور... می دانیم !!

یکی از دلایلی که باعث شد حاج مسعود رجوی و فرقه اش، همه ی پایگاه های خود در مناطق کرد نشین عراق را تخلیه و در آنهارا تخته نمایند و در اسارتگاه اشرف متمرکز گردند، همین شرکت در نسل کشی مردم بی دفاع حلبچه بود.


حاج مسعود رجوی و فرقه اش در چارچوب عملیات انفال و زیر چتر پشتیبانی "صدام حسین" در دیگر عملیات های کردکشی نیز شرکت داشتند که مهم ترین آنها پس از نسل کشی حلبچه، مربوط به سال ۱۹۹۱ در منطقه های "کفری"، "کلار"، "سلیمان بک"، "جلولا"، "خانقین" و "خالص" می باشد. حاج مسعود رجوی نام این عملیات را "مروارید" گزاشت و او و فرقه اش مدعی شدند که جنگ آنها با بسیج خمینی و سپاه پاسداران بوده است.

مسعود رجوی و مسئولین عالی رتبه ی فرقه اش، هنوز با گزشت چندین سال از فاجعه ی حلبچه و شرکت در نسل کشی کردها، از قانون و دادگری فراری می باشند و هرگز هم جنایات صدام علیه کردها را محکوم نکردند. بر همین اساس، آنها همچنان از بازماندگان صدام حسین در عراق پشتیبانی می نمایند.

دادگاه عالی جنایات جنگی عراق، عملیات "انفال" را کشتار دسته‌ جمعی و "پاک سازی نژادی" خواند، در صورتی که اگر این عملیات هم زمان با پایان جنگ هشت ساله ی ایران و عراق پایان می‌ پذیرفت، به عنوان بخشی از این جنگ شناخته می‌ شد.


همین جستار در کیهان سوئد

نظرات

پست‌های پرطرفدار