برنامه ریزی ایالات متحده برای انتقال رایزنی خود به اورشلیم از ۱۹۹۵

بر اساس قانون مصوب ۱۹۹۵، سنا و مجلس نمایندگان، رییس جمهور را ملزم به انتقال رایزنی به اورشلیم کرده بودند، اکنون چگونه است که وزیر امور خارجه ی سوئد این تصمیم گیری را بدون برنامه ریزی قلمداد کرده ؟!
نشست فوقوالعاده برای صلحی نخ نما که هرگز میان اسراییل و فلستین رخ نداده و نخواهد داد و هم زمان مخالفت با تصمیم کشوری دیگر برای تعیین اینکه رایزنیش در پاییتخت آن کشور باشد، بیش از هر چیز نشان از یک اراده علیه اسراییل و استخوان لای زخم نگاه داشتن به منظور حفظ شرایط کنونی است. آیا تلاش برای بازبرد (ارجاع) این مسئله به شورای امنیت ملل متحد، تلاشی برای محکوم کردن اسراییل نیست ؟ و آیا وزیر امور خارجه ی سوئد از هم اکنون نمی داند که هتا در صورت تصویب محکومیت فرضی و احتمالی این شکایت و صدور بیانیه علیه اسراییل، آمریکا آن را وتو خواهد کرد ؟

پس چگونه می توان این حرکت از سوی وزیر امور خارجه ی سوئد را، حرکتی بدون برنامه ای که از اکنون محکوم به شکست است، ارزیابی کرد ؟ اجرای این نقش از سوی وی، به عنوان کشوری که به تازگی ده ها هزار پناهجوی الله پرست را در خود پذیرفته، یک حرکت مانور سیاسی بیشتر نیست و نمی تواند در واقعیت شرایط را عوض کند و سرفن مصرف داخلی خواهد داشت.

فلستین کشور نیست و یک دولت بدون بدون حق حاکمیت به عنوان کشور است که متعهد به اجرای روند صلح می باشد و این دولت نمی تواند بر اساس قانون بین المللی ادعا کند که برای خود پاییتخت دارد. هتا اگر به دنبال پاییتخت هم باشد، باید آن را در سرزمین خود یعنی نوار غزه یا هتا کرانه ی باختری تشکیل دهد نه در خاک کشور همسایه، اسراییل.

در حالی که گروهک تروریستی حماس تهدید به انتقام و اجرای انتفاضه کرده است، در صورت بروز ناامنی نظامی و موشک پراکنی به اسراییل از سوی فلستینی ها، وزیر امور خارجه ی چه پاسخ مسئولانه ای می تواند ارائه دهد ؟ این رویداد در حالیست که انتقال رایزنی بر اساس این قانون، برای دو دهه است که هر از ۶ ماه بنا به دستور رییسان جمهور آمریکا، به تعویق می افتاده است و دانلد ترامپ تنها رییس جمهوری بود که شهامت اجرای آن را داشت تا این وضعیت را سرانجام روشن و شفاف سازد. فانون جابجایی رایزنی سال ۹۵ میلادی، با بیشینه ی آرای سنا به فرنشینی باب دول (Bob Dole) به تصویب رسید. بر اساس پیمان موسوم به تبا (TABA Agreement)، فلستینیان و اسراییل بر سر حکمرانی موقت بر نوار غزه و کرانه ی باختری، به توافق رسیده بودند و گفتگوهای موسوم به صلح نیز قرار است از آغاز ۲۰۱۸ از سر گرفته شوند. هیچ یک ازکشورهای عربی و اسلامی، هرگز متعهد به قوانینی نبوده و نیستند که در آنها، به موجودیت اسراییل صحه بگزارد و بتوانند این کشور را به عنوان همسایه بپذیرند و همیشه در اندیشه ی محو و نابودی آن هستند. در این میان، جمهوری خونریز اسلامی، نسبت به همه ی کشورهای عربی کاسه ی از آش ذاغ تر بوده و در ایجاد شرایط ناامنی و عملیات های تروریستی علیه اسراییل، نقش مستقمیم و آشکار داشته، آن هم با هزینه کردن از آبرو و پول مردم ایران. بازی خطرناکی که ولایت فقیه علیه تمامیت ارضی و موجودیت اسراییل آغاز کرده است، منتهی به پشتیبانی اسراییل از تجزیه طلبان پانکرد و گروهک های مسلح و هتا دولت اقلیم کردستان عراق شد که البته همه ی جهان شاهد بودند تنها راه حل نظامی داشت و می توانست به درگیری های خونین و جنگ داخلی و ناامنی گسترده در خاورمیانه بینجامد. هر چند اسراییل نیز، بر خلاف وعده هایی که سرکردگان اقلیم از جانب اسراییل بیان می کردند، حاضر به کمک به آنان نشد و آنان را در بزنگاه به حال خود رها نمود.

همین جستار در کیهان سوئد

نظرات

پست‌های پرطرفدار