درآمدی بر مصدق دله السلطنه - ۱/​​۲

بزرگ ترین افسانه‌ پردازی تاریخ معاصر ایران


این ادعا که "سازمان سیا در دمکراسی ایی که در ایران حاکم بود، دخالت کرده است"، حقیقت ندارد. ایران دارای دمکراسی نبود، اما یک پادشاهی مشروطه داشت که در آن، شاه دارای حق انتصاب و عزل نخست وزیر بود. شاه بارها نخست‌ وزیران گوناگون را برکنار و عزل کرد و هیچ کدام "کودتا" قلمداد نشد !! به دید می‌ رسد‌‌ نویسنده‌ ی این کتاب، هیچ چیز درباره ی صدها کتاب و هزاران مقاله‌ ای که درباره ی رویدادهای ایران نوشته شده، نمی‌ داند. او فرض را بر این گزاشته که ایرانیان نمی‌ توانند هیچ روایت معتبری را از تاریخ خود به دست دهند.

هنگام نوشتن از جوامع غیر غربی در سده ی گزشته یا پیشتر از آن، بسیاری از مورخان و مترجمان کشورهای اروپای غربی و آمریکای شمالی، یکی از دو نگرش را می داشتند:

نگرش نخست را می‌ توان زیر عنوان "امپریالیسم متکبر" توصیف کرد. در این نگرش، گفته می‌ شود هر چیز خوبی که در جوامع غیرغربی رخ می‌ دهد، ناشی ازکارکرد سخاوتمندانه ی قدرت‌های غربی است که ماموریتش عمران و صدور تمدن به جوامع عقب‌ افتاده است. مردم چنین جوامعی به عنوان بومیان معرفی می‌ شوند که خودشان‌ نمی‌‌ توانند شرایط بهتری را برای خودشان مهیا کنند.

نگرش دوم را می‌ توان "امپریالیسمِ گناهکار" خواند که در آن، هر رخداد بدی که برای "بومیان" روی می دهد، خطایی است که از سوی استعمارگران و یا قدرت‌ های امپریالیستی رخ داده است. در این دیدگاه، بومیان هرگز به خودشان آسیبی‌ نمی‌‌ رسانند و هر چه هست از سوی استعمار است.

کتاب: "میهن‌ پرست ایران؛ محمد مصدق و کودتای غم انگیز انگل ایسی- آمریکایی"
نویسنده: "کریستوفر دی بلیگ" (Christopher De Bellaigue)
انتشارات هارپر؛ نیویورک و لندن
برای دهه‌ ها بحث در مورد ایران در ایالات متحده و اروپای غربی منجر به چیره شدن اندیشه ی "امپریالیسم گناهکار" شد. در قلب این اندیشه، افسانه‌‌ ای وجود دارد که یک اشراف زاده‌ ی پیر قجری، نقش مرکزی را در آن بر عهده‌ دارد. افسانه از این قرار است که در مرداد ماه ۳۲ برابر با آگست ۱۹۵۳، سازمان سیا یک کودتا را برنامه‌ ریزی و هدایت کرد که منجر به سرنگونی دمکراسی و دولت منتخب ایران شد و این کار آمریکا راه را برای به قدرت رسیدن آخوند‌‌ها در ۲۶ سال پس از آن هموار کرد. قهرمان این افسانه نیز، دکتر "محمد مصدق دله السلطنه" است که برای بار دوم در سال ۱۳۳۱ برابر با ۱۹۵۲ میلادی، از سوی اعلا حضرت "محمد رضا شاه پهلوی" به نخست وزیری منصوب شده بود.

این افسانه تقریبن یک دهه پس از رخدادهایی که در آن، اعتبار سازمان سیا در "خلیج خوک‌‌ ها" یعنی یورش شکست خورده به کوبا خدشه‌ دار گشت، زاده شد، یعنی زمانی که سازمان سیا به شدت دنبال ایجاد یک رویداد کامکارانه بود.

اما سازمان اطلاعاتی بریتانیا، به آمریکایی‌‌ ها اجازه نداد تا همه ی دستاورد‌‌ها را به تنهایی از آن خود کنند. کریستوفر دی بلیگ، نویسنده‌ ی کتاب "میهن‌ پرست ایران"، تلاش کرده هر دو یعنی هم طرف آمریکایی و هم طرف انگل ایسی را، خرسند نگاه دارد. از همینرو، نسخه ی آمریکایی کتاب، عنوان دومی زیر نام "کودتای غم انگیز انگل ایسی آمریکایی" دارد، اما عنوان دوم نسخه ی انگل یسی مختصرتر است، بدین مضمون: "یک کودتای تمام‌ انگل ایسی" !!

بر پایه ی افسانه‌‌ ای که از سوی نویسنده‌ ی این کتاب تکرار شده، مهره ی اصلی کودتا، همانا "کرمیت روزولت" است که اگر‌‌ دی‌ بلیگ به نقش وی به راستی باور داشته باشد، نابغه‌‌ ای است در حد جادوگری. چرا که او در تاریخ ۱۹ اُم ژولای به تهران می‌ رسد و در فاصله ی تنها یک ماه، مصدق را سرنگون می‌ کند و سپس هم راهی لندن می‌ شود تا با "چرچیل" ناهار بخورد !! برای کمک به کرمیت روزولت در این رویداد ماجراجویانه، سیا امکاناتی در اختیار داشت از جمله "کنت لاو"، گزارشگر نیویورک تایمز و یک خبرنگار آزاد ایرانی‌ تبار از یونایتدپرس.

امیر طاهری

در سال ۱۳۵۶ برابر با ۱۹۷۷، به واسطه‌ ی دوستم "احمد تهرانی" رایزن ایران در آفریقای جنوبی، با کرمیت روزولت در تهران دیدار کردم. این آمریکایی به ایران آمده بود تا یک زندگی نامه از شاه بنویسد که قرار بود از آن روایتی تصویری نیز برای دانش‌ آموزان مدارس تهیه شود. وی سپس دیدگاهش را دگرش داد و با استفاده از فرصت، کتابی نوشت که در آن خودش را قهرمان اصلی این ماجراجویی معرفی کرد و کریستوفر دی بلیگ هم در کتاب خود همان را تکرار می‌ کند.

تصویری که ‌‌ دی بلیگ از ایرانیان مخالف مصدق ترسیم می‌ کند، کاملن هراسناک است. وی هواداران مصدق السلطنه را "مردم" یا به سبک تروریست های فدایی و مجاهد، "توده‌های خلق" خطاب می‌ کند و هم زمان مخالفان او را "زاغه‌ نشین‌ هایی" قلمداد می‌ کند که "در برابر کابینه ی وزیری ایستاده‌ اند که از فرانسه دکترایش را گرفته است" !!

دی بلیگ نمی‌‌ تواند تصور کند دست کم برخی از ایرانیان عادی هم مصدق را دوست ندارند. او می‌ گوید تنها کودن‌‌ ها و مباشران و مزدوران هستند که علیه "دکتر" هستند !!

کاریکاتوری از دکتر محمد مصدق دله السلطنه در یکی از روزنامه های آن روزگار
هنگامی که ساختمان‌‌ ها و مغازه‌‌ ها از سوی هواداران مصدق دله السلطنه به آتش کشیده می‌ شوند، از آن تنها به عنوان "نشان دادن خشم خلق" نام می برد، اما هنگامی که مخالفان مصدق علیه او راهپیمایی می‌ کنند‌‌، دی بلیگ آنان را به سبک سرکوبگران آلت دست ولایت فقیه، "اغتشاشگر" خطاب می‌ کند !!

هنگامی که دکتر "مظفر بقایی کرمانی"، از مصدق دله السلطنه پشتیبانی می‌ کرد، از سوی دی بلیگ به عنوان "یک جوان ملی گرا» معرفی می‌ شود، اما هنگامی که همین بقایی علیه مصدق دگرش جهت می‌ دهد، به او صفات دیگری اطلاق می‌ کند، از جمله: "ارازل و اوباش و فتنه‌ گر" !! حال آنکه بقایی دکترای فلسفه ی اخلاق از دانشگاه تهران داشت. او هموند مجلس شورای ملی بود و رهبر حزب "زحمتکشان"، و در کل یک روشنفکر بسیار محترم به شمار می‌ رفت.

با کمی تلطیف باید عرض کنم که افسانه ی مصدق و روح ضد آمریکایی او، مانند پنیر سوییسی پر از سوراخ و حفره است که‌‌ کریستوفر دی بلیگ هم نمی‌‌ تواند همه ی آنها را نادیده بگیرد.

اجازه دهید به این ادعا که "سازمان سیا در دمکراسی ایی که در ایران حاکم بود، دخالت کرده است" بپردازیم. حقیقت این است که ایران دارای دمکراسی نبود، اما یک پادشاهی مشروطه داشت که در آن شاه دارای حق انتصاب و عزل نخست وزیر بود. تا سال ۱۳۳۲ فرار خورشیدی برابر با ۱۹۵۳ میلادی، شاه که از سال ۱۳۲۰ فرار خورشیدی برابر با ۱۹۴۱، به پادشاهی رسیده بود، حدود ۱۰ نخست وزیر را عزل و نصب کرده بود، از جمله مصدق دله السلطنه که دو بار از سوی شاه به نخست‌ وزیری منصوب شد که بار نخست خودش استعفا داد و بار دوم عزل شد.

استاد مصدق دله السلطنه، شازده ی پیر قجری
همچنین بین سال ۱۳۳۲ تا ۱۳۵۷ فرار خورشیدی که شاه به تبعید رفت، وی ۱۲ نخست‌ وزیر دیگر را عزل و نصب کرد، اما هیچ یک از این دگرگونی ها و عزل و نصب‌‌ ها، به عنوان کودتا قلمداد نشدند، بلکه کاملن هم قانونی بودند. هیچ کدام از جابجایی‌ های نخست‌ وزیران، کودتا حساب نمی‌ شود، چون کاملن قانونی بوده‌ اند و این عزل و نصب‌ ها در ماهیت و شکل ایران به‌ عنوان یک دولت ملی، دگرشی ایجاد نمی کرد.

جالب است بدانیم که دکتر مصدق، خودش هرگز حق شاه در عزل نخست‌ وزیر را به چالش نکشید. همانگونه که‌‌ دی بلیگ نشان می‌ دهد، مصدق در درازنای دادگاهِ خود، در آغاز ادعا کرد که نسبت به درستی فرمان پادشاه مبنی بر عزل او شک داشته است. خود مصدق هرگز و در هیچ جا ادعایی نکرده است که آمریکایی‌‌ ها نقشی در پایان دادن به دوران نخست وزیری‌ وی داشته‌ اند.

امیر طاهری


نظرات

پست‌های پرطرفدار