خدا چیست ؟

برگرفته از ماهنامه ی "وزین و روشنگر بیداری"


شگفتا، پرسش همیشگی "خدا چیست"، تنها در بین باورمندان به خدا مطرح است !! وگرنه جستجوی ماهیت خدا در میان ناباوران به خدا که در بسیاری از کشورهای جهان مانند چین، روسیه، کره ی شمالی، بخشی از اروپای خاوری و هتا بسیاری از مردم کشورهای مذهبی زندگی می کنند، اسلن مطرح نیست. باورمندان به خدا که بایستی آنچه را که می پرستند، خوب بشناسند، خود در برزخ ندانستن خدا چیست و خدا کجاست و بسیاری پرسش های دیگر، سرگردان و گرفتار شک و شبهه ی فراوانی هستند.

گوناگونی صفات خدای خود ساخته ی انسان که صفات و کارهای او، همان ویژگی های یک انسان معمولی است، چنان دگرگون، ناهمگون و وارونه است که همه ی خداپرستان را سردرگم و شکاک کرده است. در جایی، خدا رحمان و رحیم است، در جایی مکار و جبار می شود و در همان حال که این خدا نه جسم است و نه روح، در دینی با یکی از پیامبران کشتی می گیرد و در آن دیگر دین، زنی را باردار می کند. این خدای عجیب و غریب در تدارک بر پایی مکانی است که آفریده ی خودش را در آتشی بس دهشتناک بسوزاند و یا بهشتی را وعده می دهد که به مانند محله های بدنام، مکانی تنها برای خوش گزرانی، رفع عطش مسایل جنسی و شهوانی انسان باشد. به راستی خدا چیست ؟ فیلسوف نامدار جهان، دکتر "ایل چی لی"، خدا را اینچنین تعریف می کند:

یکی از بزرگ ترین چیستان ها و همیشگی ترین پرسش های تاریخ بشر، درباره ی خدا می باشد. "خدا چیست و او را چگونه تعریف می کنید ؟

"پرسشی است که نوابغ جستجوگر را با بهترین تفسیرها و عالی ترین پژوهش های روشنگری، به ژرف ترین ناامیدی ها راهنمایی کرده است. پاسخ های گوناگون به این پرسش، ایجاد برخوردها و رنج های فراوانی در اطراف و اکناف جهان، برای مردم آنچه که ثابت کردنی است و ما امروز به آن رسیده ایم، خدا محدودیت ها و ناامیدی های ما را تعیین و تعریف می کند.

زمانی که انسان در گهواره ی تمدن بود، هر چیز در حول و حوش خودش را "خدا" می نامید و هر درخت و سنگ و گل و برگ خدایی داشت که آن را محافظت می کرد. در پشت هر پدیده ای همچون باد و باران و آتش، یک خدا وجود داشت که دگرگونی های فاجعه آمیز طبیعت، اوامر بوالهوسانه ی خدا برای ترس و احترام به او بود. انسان با ناشناخته ها محاصره شده بود، به مجرد اینکه کارکرد های ورای هر ناشناخته را آموخت و آن ناشناخته، شناخته شد و معلومات او توسعه یافت، به همان اندازه هم نفوذ خدایان رو به کاستی گزارد و انسان تشخیص داد که تا چه اندازه به دانستن بیشتر نیاز دارد.


در این مسیر، بزرگ ترین تشخیص ها، درک نادانی خود انسان بود، هرچه هوش انسان رشد می نمود، بیشتر تشخیص می داد که به پرسش های بیشتری نیاز دارد. «چرا آسمان آبی رنگ است و بی انتها، چرا در کهکشان ها این همه ستارگان هستند و در نهایت من که هستم و چرا اینجا هستم» ؟ در حقیقت «خدا» نماینده ی محدودیت های معلومات انسان شد. هنگامی که خرد و هوش ما کاستی می گیرد، خدا حکمرانی می کند، ما مجموع امیدهای غیر ممکن و رویای خود را «خدا» می نامیم. هر زمانی که بتوانیم کاری را انجام دهیم، خود انجام می دهیم و زمانی که نتوانیم، از خدا می خواهیم که آن را برای ما انجام دهد. زمانی که تشنه هستیم و آب در دسترس است، از خدا آب نمی خواهیم، اما هنگامی که با کمبود باران روبرو شویم، دست به دعا و نماز بلند می کنیم. با چنین روشی، خدا برآورنده ی خواسته هایی است که ما خود نمی توانیم آن را به دست آوریم. این است که خدا در اولویت آرزوهای مارشد می کند. خدا به همان اندازه که در خواسته های دست نیافتنی ما نفوذ می کند، انرژی چنین خواسته هایی هم به او قدرت و اعتبار می بخشد. در حقیقت خدا تنها یک واژه ی کاربردی است و نه موجودی پرستیدنی، و این واژه ی کاربردی است که به جای خواسته ها و آرزوهای دست نیافتنی ما می نشیند و هیچ گونه کاربردی ندارد.

نظرات

پست‌های پرطرفدار